درک نادرست اصطلاحات علمی: تحقیقات علمی اغلب از اصطلاحات تخصصی استفاده میکنند که میتواند به راحتی توسط افراد بدون پیشینه در این زمینه اشتباه تفسیر شود. مروجین ضد علم ممکن است عمداً یا ناخواسته این اصطلاحات را به اشتباه تعریف کنند تا تصور نادرستی از نتایج مطالعه ایجاد کنند.
مثال: تعبیر نادرست اصطلاح “خطر نسبی” در یک مطالعه برای پیشنهاد یک دارو، خطر یک عارضه جانبی را دو برابر میکند، بدون اینکه درک کنیم که افزایش واقعی خطر (تفاوت خطر) ممکن است از ۰.۰۱٪ تا ۰.۰۲٪ باشد که از نظر بالینی ناچیز است.
نتایج اغراقآمیز: استفاده از شواهد با سطح قطعیت ضعیف و ارائه آنها بهعنوان شواهدی مبتکرانه یا قطعی برای یک ادعا و همچنین بزرگنمایی نتایج یک مطالعه نیز یکی از این موارد است.
مثال: یک مطالعه کاکرین نشان داد باتوجهبه سطح قطعیت مطالعات انجام شده در زمینه تأثیر ویتامین D بر روی بیماریهای کبدی نمیتوان گفت که ویتامین D در افراد با بیماری کبدی مزمن تأثیر مثبت یا منفی دارد. اما ترویجدهندگان شبه علم ممکن است با استناد به یک یا چند مطالعه خاص از مطالعات انجام شده نتیجهگیری کنند که ویتامین دی برای این بیماران قطعاً مفید است.
عدم توجه به معنیداری آماری: مطالعهای که همبستگی مثبت بین دو متغیر را نشان میدهد ممکن است ولی این همبستگی از نظر آماری معنیدار نباشد و صرفاً بر اساس شانس باشد.
مثال: یک مطالعه نسبت شانس ۱.۲ را برای مواجه با یک ماده شیمیایی و ابتلا به سرطان نشان داده (در ظاهر یعنی افزایش ۲۰ درصدی در افراد مواجهه یافته) اما این افزایش از نظر آماری معنیدار نیست و اصلاً نباید بهصورت افزایش ۲۰ درصدی تفسیر شود؛ بلکه باید گفت که این تفاوت خطر سرطان در دو گروه فقط در اثر خطای نمونهگیری است.
نادیدهگرفتن محدودیتها: هر مطالعه علمی دارای محدودیتهایی است که معمولاً توسط محققین آن مطالعه بیان میشود. طرفداران شبه علم اغلب این محدودیتها را نادیده میگیرند و یافتهها را بهعنوان حقایق مطلق ارائه میکنند، بدون توجه به اخطارها یا عدم قطعیتهای ذکر شده توسط دانشمندان.
مثال: یک کارآزمایی بالینی کوچک مزایای بالقوه یک درمان جدید برای بیماری آلزایمر را نشان میدهد، اما طرفداران شبهعلم، حجم نمونه کوچک و فقدان دادههای بلندمدت را نادیده میگیرند و آن را درمان قطعی و بدون عوارض آلزایمر میدانند.
تفسیر نادرست از اهمیت آماری: صرفاً به این دلیل نتیجه یک مطالعه از نظر آماری معنادار است لزوماً نمیتوان گفت که از نظر بالینی هم معنیدار است یا اینکه یک رابطه علیتی را ثابت میکند.
مثال: یک مطالعه ممکن است ارتباط آماری معنی داری بین مصرف قهوه و بیماری قلبی عروقی را گزارش دهد اما این ممکن است لزوماً به این معنا نباشد که قهوه باعث ایجاد بیماری قلبی عروقی میشود بلکه ممکن است به این علت باشد که افرادی که قهوه میخورند معمولاً مصرف سیگار بیشتری هم داشته باشند و در واقع سیگاری بودن این افراد باعث افزایش شانس بیماری قلبی عروقی آنها باشد نه مصرف قهوه.
https://jamanetwork.com/journals/jamanetworkopen/fullarticle/2732324
https://www.cochranelibrary.com/cdsr/doi/10.1002/14651858.CD011564.pub3/full/fa
دیدگاهتان را بنویسید